دارم پشت  سر هم به رادیو بندر تهران گوش میکنم و مدام احساسات افسار گسیخته دخترانه ام اشک میشود و بغض و من 

اصلا اجازه نمیدهم بشکند

من وقت ندارم

وقت گریه کردن، خندیدن و مریض شدن

درس ها و پروژه های اخر ترمم مانده

اگر آمده ام و مینویسم فقط بخاطر این است که بتوانم ادامه بدهم 

صداهای توی سرم آرام نمیشوند

با مامان صحبت کردیم و گریه کردیم و گیسو فقط ما را نگاه کرد

مامان گفت: من نمیخوام باور کنم، تو نمیفهمی

گفتم: من میفهمم، گفتم درک نمیکنم قبول اما میفهمم، گفتم من این درد را قبل تر کشیدم وقتی جوان تر بودم

گفتم راحت نیست، گفتم و صدایم شکست وقتی خواستم بگویم: اگه باور ادم را بگیرن چی ازش میمونه؟ 

هیچ و هیچ و این هیچ که میگویم معنی اش یک هیچ واقعی است

عصبانیم

وسط کار همه چیز را کنار گذاشتم و چسب آخر را به کاغذ نچسباندم که ثابت بماند، رفتم توی آشپزخانه و ظرف ها را داخل کابینت گذاشتم، یک سوسک مرده را از ته یکی از کابینت ها بیرون کشیدم و انداختم داخل سطل زباله

کتری را آب کردم و اجاق را روشن

قوری را پیدا کردم و بعد حس کردم میتوانم کارم را ادامه دهم، نشستم و چسب آخر را چسباندم و فکر کردم باید این چیزها را و هزار و یک چیز دیگر  را بنویسم تا ارام به من برگردد

فعلا این چیزها را داشته باش، شاید بعدا_بعدنی که معلوم نیست بیاید یا نه_ از آن هزار و یک چیز دیگر بنویسم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آنی‌لار دوشرگه‌سی حفره اسرار سریال و فیلم, داستان, معرفی, عکس بازیگران Michael غارِ تنهایی اینجا همه چی هست closed دانستنی ها Help to play